جدول جو
جدول جو

معنی شکن کاری - جستجوی لغت در جدول جو

شکن کاری
(شِ کَ)
سخن بیهوده و بیمعنی گفتن. (ناظم الاطباء). حرف بی صرفه و محل گفتن. (برهان) ، کارشکنی کردن. (برهان) ، بی آبرو کردن و شرمنده کردن. (ناظم الاطباء). بی عزت کردن، شکست دادن به طعن. (برهان). کنایه از شکستن به طعن دیگری را. (انجمن آرا) (آنندراج) :
نه آن ترکم که من تازی ندانم
شکن کاری و طنازی ندانم.
نظامی.
، متهم کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شکن کاری
کار شکنی، شکست دادن بطعن، سخن بی صرفه گفتن بیهوده گویی، بی عزت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شب کاری
تصویر شب کاری
کار کردن در شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
کم کار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشت کاری
تصویر کشت کاری
زراعت، حرفۀ زارع، کشت کاری، کشاورزی، کشت و زرع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکش کاری
تصویر چکش کاری
عمل چکش زدن به فلزات، کوبیدن و صاف کردن فلزات با چکش
فرهنگ فارسی عمید
شاگاری، سخره کاری، بیگاری، رجوع به شاکاری شود
لغت نامه دهخدا
(چَکْ کُ)
چکش زدن فلزات را. کوبیدن و صاف کردن زر یا مس یا آهن و جز اینها. چکش زنی فلزات: نقرۀ صاف را تاب داده چندان چکش کاری کنند که بوی سرب نماند. (آیین اکبری از آنندراج ذیل لغت چکش). و رجوع به چکش و چکش زدن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ / کِ)
دیم کاری در زراعت. (یادداشت بخط مؤلف) ، نوکاری در قنات. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کنایه از درآویختن به کسی باشد یعنی با آن شخص در مقام زد و خورد درآید. (برهان قاطع). درآویختن هر چیز عموماً و درآویختن با کسی تا آن شخص در مقام زد و خورد آید خصوصاً. (بهار عجم) (آنندراج) :
کمال ار سر ندارد باتو زلفش
مشو درهم که آن از شانه کاری است.
کمال اسماعیل (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(سِکْ کَ / کِ)
کار سکه کردن. عمل سکه زدن: به دستور مقرر در اشرفی و عباسی سکه کاری نمایند. (تذکره الملوک ص 33)
لغت نامه دهخدا
(رُ نِ)
رکن الدین مسعود مسیح معروف به حکیم رکنا از پزشکان و گویندگان نامی ایران بود ودر شعر ’مسیح’ تخلص میکرد. وی ابتدا در ایران در خدمت شاه عباس بود و بعد به هندوستان رفت و به خدمت امیرشاه و جهانگیر و شاهجهان پیوست سپس به ایران بازگشت و در سال 1156 هجری قمری درگذشت. بیت زیر از اوست:
نالۀ زار است کارم تا نفس باشد مرا
ناله هم فریاد و هم فریادرس باشد مرا.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
کم تجربگی ناشیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانه کاری
تصویر شانه کاری
در آویختن با کسی زد و خورد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکش کاری
تصویر چکش کاری
کوبیدن و صاف کردن فلزات با چکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانه کاری
تصویر شانه کاری
((نِ))
درآویختن با کسی، زد و خورد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
Underemployment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
sous-emploi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کشت دیم
فرهنگ گویش مازندرانی
کنده شده، منبت کاری شده
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
अधूरी रोजगार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
不完全雇用
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
就业不足
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
תַּת-תַּעֲסוּקָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
불완전 고용
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
kekurangan kerja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
subempleo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
ondertewerkstelling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
sottoimpiego
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
неповна зайнятість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
неполная занятость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
niedostateczne zatrudnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
Unterbeschäftigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
subemprego
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
yetersiz istihdam
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی